دوباره خواندن نامه های نوشته و ارسال نشده ، دوباره من تنهای ترین تنها .....
دوباره اشک می اید بی بهانه ، دوباره سکوت ، قول دادم بیخبر باشی از من...
قول دادم که تار و پود خود را بپوسانم......
دوباره بغض دوباره من متنظر تو برای یک گفتگو ، بی کلام ،همراه طعم چای
میبینی مرا ؟ یاد میکنی مرا ؟
من هر ثانیه با تو زندگی میکنم ، با تو
همین که تو خوبی همین که تو میخندی ........
دلم آرامش چشمانت را میخواهد ....
و باز دوباره اردیبهشت.....
-------------------------
به دیدارم بیا هر شب در این تنهایی تنها و تاریکِ خدا مانند دلم تنگ است
بیا ای روشن ، ای روشنتر از لبخند شبم را روز کن در زیر سرپوش سیاهی ها دلم تنگ است
بیا بنگر چه غمگین و غریبانه دلی خوش کرده ام با این پرستو ها و ماهی ها و این نیلوفر آبی و این تالاب مهتابی
دلم تنگ است
به دیدارم بیا ای هم گناه ای مهربان با من که اینان زود می پوشند رو در خواب های بی گناهی ها
و من می مانم و بیداد بیخوابی در این ایوان سرپوشیده ی متروک شب افتاده ست
شب افتاده ست و بس تاریک و تنهایم بیا ای روشنی اما بپوشان روی
که می ترسم تو را خورشید پندارند
وبلاگ نمیخواهم کلمه ببیند هیچ کس ما را
وبلاگ نمیخواهم کلمه وبلاگ بداند کلمه
هیچ کس ما را
بیا ای یاد مهتابی بیا ای مهربان با من
دلم تنگ است
برچسب : نویسنده : divonei-ashegh بازدید : 144